عجیبترین مدلهای خواستگاری کردن
وقتی صحبت از ازدواج میشود، مردها سختترین وظیفه را بر دوش دارند، باید پا پیش بگذارند از دختر مورد علاقه خود خواستگاری کنند.
در این بین مردانی هستند که برای این که لحظه خواستگاری را به یادماندنیتر و شیرینتر کنند دست به اقدامات عجیب و غریبی میزنند تا بلکه دل محبوب خود را بدست بیاورند و جواب مثبت را از او بگیرند.
خواستگاری در بی وزنی:
یک مرد آمریکایی از دختر مورد علاقهاش در کابین یک بوئینگ ٧٥١ در حالی که در فضا شناور بودند، خواستگاری کرد. این مرد جوان به عنوان هدیه تولد نامزد چند سالهاش، او را به یک سفر با هواپیمایی که شرایط حاکم در فضا را شبیه سازی میکند دعوت و سپس هزاران متر بر فراز دریا و در حالی که هر دو در فضای کابین شناور بودند، از او خواستگاری کرد.
خواستگاری در میان شعلههای آتش:
تاد، یک بدلکار عاشق که به دنبال شیوه جالبی برای گرفتن جواب مثبت از دختر مورد علاقهاش بود تصمیم گرفت تا برای این که او را تحت تأثیر قرار دهد از یک سکوی بلند درون یک استخر و در حالی که آتش او را فرا گرفته خود را پرتاب کند. برای این منظور تاد لباس مخصوصی تن کرد و در مقابل چشمان دختر خود را آتش زد و به سرعت از سکو به درون استخر پرید. پس از چند ثانیه تاد صحیح وسالم از استخر بیرون آمد در مقابل چشمان بهت زده ملیسا، زانو زده و از وی تقاضای ازدواج کرد.
خواستگاری در ارتفاع ٦٠٠٠ متری:
ماتئو مارتینز، چتر باز ماهر، از دختر مورد علاقهاش در شرایطی که هر دو در ارتفاع ٦٠٠٠ متری از سطح زمین آماده انجام پرش با چتر بودند خواستگاری کرد.
خواستگاری از طریق آگهی بازرگانی:
راند به دنبال رمانتیکترین روش برای خواستگاری از دختر رویاهایش بود و به این فکر افتاد که در بین برنامه تلویزیونی مورد علاقه دوست دخترش ظاهر شود و از او تقاضای ازدواج کند. بنابراین با برنامه مورد علاقه همسرش تماس گرفت و در ازای پرداخت مقداری پول آنها حاضر شدند که برای چند دقیقه تصویر راند را در زمان پخش اگهیهای بازرگانی به روی آنتن بفرستند.
در ٦ فوریه سال ٢٠٠٦ ملیسا در حال تماشای برنامه خود بود که ناگهان تصویر راند روی صفحه تلویزیون او ظاهر میشود و از او سوال معروف "با من ازدواج میکنی" را میپرسد و ملیسا هم که بسیار ذوقزده شده بود همانجا جواب مثبت را میدهد. اگر چه راند قادر به شنیدن آن نبود.
خواستگاری مجازی:
برنی پنگ ٢٦ ساله اهل نیوجرسی حدود یک ماه برای برنامهریزی مجدد بازی تلاش کرد و موفق شد که طوری آن را برنامهریزی کند که زمانی که تیمی لی، دختر مورد علاقهاش آن را بازی میکند و امتیاز بالایی کسب میکند یک انگشتر نامزدی صورتی بر روی صفحه به همراه سوال "با من ازدواج میکنی" پدیدار شود.
شرکت سازنده این بازی زمانی که متوجه شد برنی بازی آنها این چنین ماهرانه هک کرده نه تنها از وی شکایت نکرد بلکه حاضر شد بخشی از هزینه ازدواج او را متقبل شوند.
خواستگاری با چتر:
شان پالمگرن، یک عاشق خلاق آمریکایی، برای خواستگاری از دختر مورد علاقهاش به تعداد حروف عبارت انگلیسی “will you marry me” چتر خرید و بر روی هر یک، یکی از واژههای این جمله را نوشت. سپس آنها را بین تعدادی از دوستان خود پخش کرد. شان از دوست دخترش، بتسی، خواست تا با هم در یک پارک قدم برنند. همین طور که در حال قدم زدن بودند، بتسی چند مرد را دید که همهگی زیر آفتاب چتر بالای سر خود گرفتهاند. او از این اقدام آنها تعجب کرد و اما دیری نپایید که تعجب او تبدیل به احساس شوق فراوان شد. با اشاره شان ناگهان همه چترها پایین آورده شدند و عبارت "با من ازدوج می کنی" را در مقابل چشمهای بتسی نقش بستند.
استفاده از تام کروز برای خواستگاری:
جائو کارتینر یک تصویربردار است که برای شبکه RTP پرتغال کار میکند. وی در فرصتی که تام کروز برای انجام یک مصاحبه در این شبکه حاضر شده بود از او خواست تا از طرف او از سونیا، دختر مورد علاقهاش خواستگاری کند. جائو یک کلیپ از تام کروز تهیه کرد و با موافقت RTP این کلیپ از طریق این شبکه پخش شد. در این کلیپ تام کروز از جانب جائو از سونیا خواستگاری کرد.
اجاره یک گروه تئاتر برای بازی صحنه خواستگاری:
یک سرمایهدار مشهور اوکراینی برای خواستگاری یک گروه تئاتر را اجاره کردو به کمک آنها نماشنامهای با عنوان "رمانتیکها" تهیه کرد و خود نقش اول آن را بر عهده گرفت. در روز اجرای این نمایش جنادا زالینسکس ٣٦ ساله دختر مورد علاقه خود، ویکتوریا، را به دیدن این نمایش دعوت کرد. جنادا در حالی که یک نقاب به صورت داشت روی صحنه آمد و در حالی که قرار بود عشق خود را به بازیگر زن مقابلش ابراز کند رو به ویکتوریا که در میان تماشاگران نشسته بود کرد و گفت: "دختری که دوست دارم نامش ویکتوریاست و در ردیف ششم نشسته است. ویکتوریا با من ازدواج میکنی؟"


قوانین خندهداری که تو زندگی هممون هست
کافیه سیم جارو برقی رو جمع کنی! اون موقع است که آشغالا یکی یکی خودشونو بهت نشون بدن!
اﺩوﮐﻠﻦ ٢٠٠ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻨﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ ٣ ﺳﺎﻋﺘم ﺑﻮﺵ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ! بعد یه ﺳﯿﮕﺎﺭ ٢٠٠ ﺗﻮﻣﻨﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ ﺗﺎ ٣ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺵ میمونه!
دقیقا وقتی داری با بابات راجع به گرفتن ماشین حرف میزنی، همون لحظه تلویزیون یه برنامه پخش میکنه درمورد تاسف بارترین تصادفهای تاریخ بشر با ماشین! کلی هم به خانوادهها توصیه میکنه.
همیشه توی تاکسی اون کسی که اون ته نشسته، زودتر پیاده میشه!
یه هفته رژیم حرفهای شما با یه ساعت پرخوری بر میگرده!
هندزفری رو اتو هم بکشیم، بعد دو دقیقه گره میخوره!
اگه اسمت میرزا شمس الدین گل کلمیان هم باشه، وقتی میخوای ایمیل یاهو درست کنی میگه قبلا با این اسم ساخته شده!
اگر همه دنیا تأییدت کنن اون یه نفری که باید تأیید کنه، تاییدت نمیکنه!
سایز سنگ فرشهای پیاده رو یه جوریه که نمیتونی توشون منظم راه بری.
کیلو کیلو آلبالو و آناناس و هلو و پرتقال تو یخچال باشه نمیخورین، اما یه رانی که میخری گیر میدی به اون تیکه میوه که تهش مونده! دلت میخواد با کلید درش بیاری!
اگه تنها باشی همه ماشینها خالیه، اما اگه دونفر باشید ٦٠ تا ماشینم بیاد فقط جا برای یه نفر دارن! چرا؟
وقتایی که با خودت تقلب میبری، امتحان مثل آب خوردنه، وقتی نمیبری امتحان میشه در حد آزمون دکتری!
موقع رایت کردن سی دی، یا ٣٠٠ مِگ خالی میمونه یا ٥ مگ زیاد میاد که چون یه دونه فایله کاریشم نمیتونی بکنی!
یک ساعت اضافه میخوابی تا دو روز خوابت نمیاد، یک ساعت کمتر میخوابی تا دو روز خواب آلودی!
زمانی اون چیزی که آرزومون بوده رو به دست میاریم که دیگه آرزومون نیست!


کل کل شاعر زن و شاعر مرد
شاعر زن میگه :
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن ! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
شاعر مرد در جواب میگه :
به نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید / جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات / نشسته مداوم تو را در کمین


مناظره زنـدگی و مـرگ
زندگی: من فرصتی مغتنم برای بودنم
تو اژدهایی مترصد بلعیدن
مرگ: من آغازی به آرامش ابدیم
تو آغازی به آلام دنیوی
زندگی: من خالق یک لحظه شیرین عاشقانه ام
تو جابری که دریغ از این لحظه نداری
مرگ: تو تحمیل ناخواسته ی گریبانگیر بشریتی
من منتخب آنها برای رهایی از تو
زندگی: تو فاجعه انفصال عاشق و معشوقی
من فرصت دوباره باهم بودنشان
مرگ: تو بار سنگین اجباری برای زجر کشیدن
من جرثومه ای برای گریز از این وادی
زندگی: تو اشک مادر داغدیده ای
من اشک شوق دیدار فرزند مفقود الاثر
مرگ: تو تولد کودک نامشروع دو بی خانمانی
من گریزی برای رهایی از این مخمصه
زندگی: من لبخند زیبای یک نو مادرم
تو خلوت تنهایی یک زوج عاشق
مرگ: من پایان ناله های یک پیرمرد زمینگیرم
تو اصراری زجرآلود به بودن او
زندگی: من مصور یک بوسه ی شیرین عاشقانه ام
تو قطره اشک یک عاشق در هجران معشوق
مرگ: تو چشم نظاره گر شکنجه های یک شکنجه گری
من تیر خلاصی از این عذاب
زندگی: من عفو یک پدر داغدیده ام
تو سنگسار یک زن به جرم عاشق بودن
مرگ: من خط بطلان به وجود پس از مرگ معشوقم
تو جزای جرم زندگی بدون او
زندگی: من نگاه نوازشگر یک پریزاده ام
تو خلوت سرد تنهایی
مرگ: من فرصت گرم انتقامم
تو انتظار بیهوده یک مادر ناباور
زندگی: من نقطه اوج عروج یک انسانم
تو نزول او به پست ترین جای ممکن !
مرگ: ............................... !!!
گرچه از مرگ گریزی نیست و نباید حتی لحظه ای از اون غافل بشیم اما زندگی نیز، فرصتی است که
خداوند بما داده و بجاست که ازش کمال لذت رو ببریم و زندگی را آنطور که شایسته است زندگی کنیم.


يه خانوم خوشگل كنار بزرگراه سوار ميكني .

